
در این بخش از سایت آکاایران مطالبی درمورد ماهیت ایمان را برای شما آماده کرده ایم ، امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
به نقل از آکاایران: مسئله چیستی "ایمان و چالش های آن"، یکی از مهمترین دغدغه دین پژوه هان روزگار گذشته و نیز جژو اهم مسایل گفتمان های کلامی عصر حاضر به شمار می رود. جام جهاننما ایمان زوایای ناشناختهی بسیار دارد که تلاشهای علمی جدی و بیشتری را میطلبد.
ایمان در قرآن جایگاهی ویژه دارد؛ به گونهای که پیام وحی، آن را محور همه ی ارزشها ساخته است، و میگوید: «قسم به عصر، همه انسانها اهل زیاناند مگر اهل ایمان».[1]
این ایمان است که آدمی را لایق خطاب و مواجهه با پروردگار عالمیان کرده است؛ چنان که در قرآن کریم بارها میخوانیم: "یا أیُها الّذین آمنوُا".
در چنین وضعیتی طبعاً پرسشهای گزنده برای انسان دیندار مطرح میشود؛ پرسشهایی از قبیل: نسبت ایمان دینی با عقلانیت، با شکاکیت، با نقد، با هرمنوتیک و با تجربه ی دینی.
در این زمینه چندین و چند دیدگاه و نظریه مطرح شده و میشود که هر یک قابل درنگ و تأمل است.
در این فضا شایسته است که به تکتک این پرسشها توجه کرد و وزن دیدگاهها را در هر باره سنجید و خلاصه آن که دیدگاه اسلام و قرآن را به طور واضح، آشکار ساخت.
سلسله مقالات "ایمان و چالشهای معاصر" که انشاء الله از این پس آهسته و پیوسته در آینه نگاهتان خواهد نشست دربردارنده پاسخ به اهم مسائل برانگیخته در حوزه های گوناگون دین پزوهی در عصر حاضر است که با روآورد درون دینی و عمدتا از منظر قرآن بررسی و تبیین می شود.
-------------------------
«از آیات قران کریم به روشنی میتوان استنباط کرد که میان ایمان و عقل، ایمان و علم و میان ایمان و معرفت، ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ وجود دارد، برای نمونه میتوان به آیه لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى اشاره کرد که در ترجمه آن می خوانیم: در دین اجبار نیست. راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن شد. پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید، به رشته محکم و استواری چنگ زده است.»
آکاایران: ایمان از سنخ اعتقاد و معرفت است، اما صرف معرفت نیست. ایمان معرفتی است که به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فرا گیرد، و به همین دلیل به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند؛
از آیات قران کریم به روشنی میتوان استنباط کرد که میان ایمان و عقل، ایمان و علم و میان ایمان و معرفت، ارتباطی نزدیک و تنگاتنگ وجود دارد، برای نمونه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى ...[1] «در دین اجبار نیست. راه هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید. پس هر که از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان و پرستش خدا گراید، به رشته محکم و استواری چنگ زده است».
این آیه نخست اکراه و اجبار در دین را نفی میکند؛ سپس ضمن اشاره به تمایز آشکار میان حق و باطل، یا رشد و غیّ، مسئله ی کفر و ایمان را مطرح میفرماید. حاصل آنکه انسان با تأمل و تفکر و به کار بستن عقلانیت در زمینه ی حق و باطل، میتواند بدون هیچ اکراه و اجبار، یکی را برگزیده، خود را بدان متعهد سازد و به آن ایمان آورد. در این صورت، به امر مقابل، کفر خواهد ورزید؛ بنابراین کفر و ایمان بعد از حصول معرفت و تعقل است؛
2. در سوره ی طه، بعد از نقل داستان موسی ـ علیه السّلام ـ به داستان ساحران فرعون میرسد و در پایان چنین میفرماید: فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى؛[2] «ساحران (چون معجزه ی موسی را دیدند) سر به سجده فرود آورده گفتند: ما به خدای موسی و هارون ایمان آوردیم».
میدانیم که ساحران فرعون از اطرافیان و نزدیکان فرعون بودهاند و سالیان درازی در فضای فرعونی زندگی میکردند. به ناگاه با دعوت موسی ـ علیه السّلام ـ مواجه شدند و بعد از حوادثی، تمام همت خود را برای شکست موسی جمع کردند؛ اما خداوند به دست پیامبر خود، بیّنهای آشکار فرستاد، و ساحران فرعون بعد از مشاهده ی آن، موسی را برحق دیدند؛ بنابراین به رغم مخالفتها و تهدیدهای فرعون، به پروردگار هارون و موسی ایمان آوردند. این ایمان در آن فضا و اوضاع زمانه ی فرعون بدون هیچ شکی، بعد از تأمل و قانع شدن عقلانی است و این گونه ایمان است که ارزش والایی دارد.
3. وَ إِذا یُتْلى عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا؛[3] «و چون آیات ما بر آنان تلاوت شود، گویند ایمان آوردیم که این قرآن، به حق از جانب پروردگار ما نازل شده است».
با توجه به این آیه، آیاتی از قرآن برای برخی تلاوت شده و آنان در این آیات، حق و حقیقت را یافتند؛ پس تن به ایمان دادند و به آن سرسپردند. در این آیه، به روشنی آنچه موجب ایمان آوردن ایشان شده است. تأمل در آیات و مشاهده برحق بودن آنان دانسته شده است. همین معنا و مضمون، در مقام توبیخ و سرزنش کفار بیان شده است: وَ کَیْفَ تَکْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَیْکُمْ آیاتُ اللَّهِ؛[4] «و چگونه کافر خواهید شد، در صورتی که برای شما آیات خدا تلاوت میشود؟»
هرچند علم و معرفت، عامل و دخیل در ایمان است، اما معرفت تمام ایمان نیست. ایمانْ بدون معرفت حاصل نمیشود، ولی ظرف آن را تنها علم و دانش پر نمیکند. آیهای از قرآن کریم به این امر اشارهای گویا دارد: وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ؛[5] «با آنکه پیش خود به یقین دانستند که معجزه ی خداست، باز آن را انکار کردند. اینان با وجود این که یقین داشتند کفر ورزیدند».
حق آن است که ایمان به جز معرفت، باید به زیور تسلیم و خضوع نیز آراسته باشد. اگر اسلام به معنای تسلیم باشد، اسلام در متن ایمان حضور جدی دارد و همین امر است که ایمان را از دانش صرف و خشک متمایز میسازد. به این ترتیب ایمان با وجود آنکه عین معرفت و تنها معرفت نیست، ولی با معرفت نسبت و پیوندی ناگسستنی دارد.
همین دیدگاه از کلمات مرحوم علامه طباطبایی نیز به دست میآید. در اوایل سوره ی مبارکه ی بقره، قرآن تنها برای متقین، کتاب هدایت معرفی شده است. اهل تقوی ویژگیهایی دارند که از آن جمله ایمان به غیب است. مرحوم علامه ایمان را اینگونه تعریف کردهاند: الایمان تمکّن الاعتقاد فی القلب مأخوذ من الامن کانّ المؤمن یعطی لما آمن به الأمن من الریب و الشک و هو آفة الاعتقاد؛[6] «ایمان تمکّن یافتن اعتقاد در قلب انسان است. ایمان از مادّه ی امن گرفته شده است. وجه تسمیه آن است که گویا شخص مؤمن با ایمان از ریب و شک که آفت اعتقاد است، ایمن میشود».
از این عبارت دو نکته مهم به دست میآید: اول اینکه ایمان از سنخ اعتقاد و معرفت است، اما صرف معرفت نیست. ایمان معرفتی است که به دل نشسته باشد و در قلب انسان وارد شده، وجود او را فرا گیرد، و به همین دلیل به آن «عقیده یا اعتقاد» گویند؛ زیرا باید معرفت به عقد قلب درآید و با هستی انسانی گره خورد. دوم این که ایمان از امن است و این تسمیه از آن روی است که انسان از آفات اعتقاد، یعنی شک و تزلزل در امان است. بنابراین ایمان با شک قابل جمع نیست، و این نکتهای بس مهم است که به آن باز خواهیم گشت؛
4. در قرآن آیاتی به چشم میخورد که در آنها علم با کفر جمع شده است و این نشان میدهد ـ چنانکه گذشت ـ ایمان معرفت صرف نیست. مثل وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ؛[7] «با وجود یقین به معجزه بودن آن، باز آن را انکار کردند» وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ؛[8] «خدا او را دانسته پس از اتمام حجت گمراه ساخته» إِنَّ الَّذِینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى؛[9] «آنان که پس از بیان شدن راه هدایت بر ایشان باز به دین پشت کرده، مرتد شدند». در تمام این موارد علم، آگاهی، وضوح و حتی یقین وجود دارد؛ اما از ایمان خبری نیست. دقیقاً به همین دلیل باید گفت ایمان مسبوق به معرفت است، و آگاهی و علمْ شرط لازم ایمان؛ اما شرطی دیگر باید به آن افزود تا ایمان به دست آید. مرحوم علامه گاهی این شرط دیگر را «تمکّن عقیده در قلب» معرفی میکند و گاهی «التزام عملی» را در مفهوم ایمان دخالت میدهد. الایمان هو الاذعان و التصدیق بشیء بالتزام بلوازمه؛[10] «ایمان اذعان و تصدیق به یک چیز است به همراه التزام به لوازم آن». بنابراین ایمانی ایمان است که خاستگاه آن معرفت باشد و ایمانی ایمان است که منشأ عمل صالح باشد و عملی، عمل صالح است که ریشه آن در زمین ایمان قرار گرفته باشد و از آن جا آبیاری شود.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در بیانی بسیار واضح، ایمان را از سنخ معرفت، اما معرفت قلبی معرفی میکند که اقرار به زبان و رفتار دینی دو علامت آن است.
همین مضمون در پارهای روایات نیز آمده است: عن علی ـ علیه السّلام ـ لا یذوق المرء من حقیقة الایمان حتی یکون فیه ثلاث خصال: الفقه فی الدین و الصبر علی المصائب و حسن التقدیر فی المعاش؛[11] «حضرت علی ـ علیه السّلام ـ فرمود: انسان حقیقت ایمان را نمیچشد، مگر آنکه در او سه ویژگی باشد: تفقه در دین و صبر بر مصائب و تقدیر و تدبیر نیکو در امر معاش».
ایمان سه ویژگی به همراه خود میآورد: اول. باریکبینی و تیزبینی در امور دینی است. به عبارت دیگر شخص مؤمن هم دین و مسایل دینی ـ اعم از اعتقادی و امور عملی ـ را خوب میشناسد، و هم در تشخیص مسائلی که در حیات فردی یا اجتماعی او رخ میدهد و تطبیق آنها بر امور دینی، بینا است؛ دوم. بر مشکلات و مصائب، صبور است؛ یعنی ناگواریها و دشواریهای زندگی را هدفدار میبیند؛ چرا که مشکلات یا برای تکامل انسان است، یا کاهش بار گناه را به دنبال دارد؛ سوم. اینکه مؤمن عاقل است و در معاش خود حساب و کتاب دارد و برای امور زندگی با برنامه است؛ نه اینکه مبتلا به روزمرگی و آنچه پیش آید، باشد. در این حدیث میفرماید: نهتنها مؤمن تقدیر و برنامه دارد، بلکه دارای حسن تقدیر و تدبیر است. نکته جالب توجه در این حدیث، تعبیر «ذوق ایمان» است که اشاره به این نکته دارد که ایمان چشیدنی و یافتنی است.
حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در بیانی بسیار واضح، ایمان را از سنخ معرفت، اما معرفت قلبی معرفی میکند که اقرار به زبان و رفتار دینی دو علامت آن است. و قد سئل عن الایمان، فقال ـ علیه السّلام ـ الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان؛[12] «ایمان معرفت قلبی، اقرار لسانی و رفتار جوارحی است». از مجموع این مباحث برمیآید که علم و معرفت، جزء مقوّم ایمان است؛ هرچند در مفهوم ایمان عناصر دیگری هم دخالت دارند. بنابراین ایمان، آنگونه که اشاعره و مرجئه و ماتریدیه میگویند، صرفاً «تصدیق» نیست.[13]
همچنین ایمان فقط «عمل» نیست؛ آنگونه که معتزله پنداشتهاند.[14] ایمان حلقه ی وصل معرفت و عمل است.
---------------------------------
[1]. بقره، 256.
[2]. طه، 70.
[3]. قصص، 53.
[4]. آلعمران، 101.
[5]. نمل، 14.
[6]. المیزان، ج 1، ص 45.
[7]. نمل، 14.
[8]. جاثیه، 23.
[9]. محمد، 25.
[10]. المیزان، ج 15، ص 6، و 145 و ج 18، ص 258 و 158.
[11]. بحارالانوار، ج 71، ص 85.
[12]. نهج البلاغه، خ 218، ص 1186.
[13]. ر.ک: نقل از: دائرة المعارف اسلامی، Iman، ج 3 ، ص 1170؛ مکدرموت، اندیشههای کلامی شیخ مفید، ترجمه ی احمد آرام، ص 302؛ اشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، 1969، ص 347؛ بدوی، عبد الرحمن، مذاهب الاسلامیین، بیروت، دارالعلم للملایین، جزء اول، ص 626؛ رازی، فخر الدین، المحصل، بیروت، مکتبة دارالتراث، ص 567؛ التفسیر الکبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج 2، ص 25؛ تفتازانی، شرح المقاصد، قم، انتشارات شریف رضی، ج 5، ص 181 به بعد؛ جعفریان، رسول، مرجئه، تاریخ و اندیشه، ص 41.
[14]. ابن حزم، الفصل فی الملل، ج 3، ص 230؛ ایزو تسو، فهم ایمان در کلام اسلامی، فصل سوم؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص 538؛ قاضی عبد الجبار، شرح الاصول الخمسة، بخش 1384، ص 707 ـ 701؛ مقالات الاسلامیین، بخش 1969، ص332 ـ 329، احمد امین، ضحی الاسلام، ج 3، ص 63.
گردآوری: بخش دین واندیشه آکاایران